من رانده ز ميخانه ام از من بگريزيد
من رانده ز ميخانه ام از من بگريزيد
سرگشته چو پيمانه ام از من بگريزيد
بر ظاهر آباد من اميد مبنديد
من خانه ی ويرانه ام از من بگريزيد
آن سيل جنونم که به جان آمده از کوه
بنيان کن کاشانه ام از من بگريزيزد
من رانده ز ميخانه ام از من بگريزيد
من رانده ز ميخانه ام از من بگريزيد
سرگشته چو پيمانه ام از من بگريزيد
بر ظاهر آباد من اميد مبنديد
من خانه ی ويرانه ام از من بگريزيد
آن سيل جنونم که به جان آمده از کوه
بنيان کن کاشانه ام از من بگريزيزد