https://www.afghansonglyrics.com/Artist/Lyrics/179/Begzaro-Ta-Begeryam
Kategorie: SLOW
-A
https://www.afghansonglyrics.com/Artist/Lyrics/69/Imshab-Ba-Yade-Roye-Tu
C
تو جان منی دیگر چه خواهی
جانان منی دیگر چه خواهی
ا
نی کفر قبول کنم نه اسلام
ایمان منی دیگر چه خواهی
ا
کافر نشوم اگر بگویم قرآن منی دگر چی خواهی
I
در را به رخ رقیب بستم
مهمان منی دیگر چی خواهی
-F
-F
-F
-F
خواب از چشمانم ربودی
ای بی وفا! بی وفا
قلب مرا تو شکستی
خودخواه بدخو چرا؟
I
زندگی بی تو بر من حرام است
ديگر ای آرزوی جوانی
چشم من کور اگر بعد از اين من
جز تو گيرم کسی را نشانی
I
عشق من پايمال فسون شد
ای فسون هوسها کجايی؟
ديگر آخر کجا شد؟ کجا شد؟
دوستی، عاشقی، آشنايی
C
-F
-F
-F
-F
-F
C#
-F
D
https://www.afghansonglyrics.com/Artist/Lyrics/211/Pendashotam-Hamisha-Gule
-F
بت نازنينم! مه مهربانم
چرا قهري از من، بلايت به جانم
ز درس محبت بجز نام جانان
به چيزي نگردد زبان در دهانم
عزيزم! چه كردم كه رنجيدي از من
بگو تا گناه خودم را بدانم
من آخر از اين شهر بايد گريزم
كه مردم به تنگ آمدند از فغانم
ز من عمر خواهي؟ بگو تا ببخشم
به من زهر بخشي؟ بده تا ستانم
فلك مات بود از توانايي من
كه اكنون چنين پيش تو ناتوانم
من آخر از اين شهر بايد گريزم
كه مردم به تنگ آمدند از فغانم
چه دستان كنم تا روم جاي ديگر
كه اين ملك پر شد از داستانم
-F
https://www.afghansonglyrics.com/Artist/Lyrics/8952/Bewafaee-Buta
-F
شبهاي ظلمانی، ميان طوفان ها
آواره قلب من در دشت و بيابانها
با صد ارمان ها
ابر ها سياه، بر رخ اختران
اشک از چشم من روان شد چو بارانها
با صد ارمان ها
شور تو در سر من، عشق تو در دل من
نقش تو جاودانی
شبهاي تار بی تو، ريزم سرشک غم
سرشک ارغوانی
شام فراق سر رسيد، صبح اميد تيره شد
به دل ستاره های شب، ز يأس و رنج خيره شد
آرزو خاک شد، چشم در انتظار، در اميد وصال
شرح جان سوز من بلند شد به آسمانها
با صد ارمان ها
ای خوش آن شبهای مهتاب که در کنار من بودی
يا به گلزار و بستان ها، در اختيار من بودی
گذشت آن زمانها، خزان شد آن بهار ها، به دل بماند داغ ها
آرزو خاک شد، چشم در انتظار، در اميد بهار،
زار شد پيکرم
اشک از چشم روان شد چو باران ها
با صد ارمان ها
-B
https://www.afghansonglyrics.com/Artist/Lyrics/51/Bazi-To-Kardi
-F
-F
-F
D#
D#
-F
-F
اي درد تو آرام دل من
اي نام تو الهام دل من
ياد تو سر انجام دل من
وصلت ز جهان کام دل من
من عشق ترا پنهان نکنم
پيمان ترا ويران نکنم
با غير تو من پيمان نکنم
جان بخشمت و افغان نکنم
باز آ ببرم اي دلبر من
بنشين به کنار بستر من
بنگر به دو چشمان تر من
اي دلبر من, اي دلبر من!
-A
یاد آن عهدی که شور عشق در سر داشتیم
الفتی با شاهد و مینا و ساغر داشتیم
خلوت ما بود هر شب روشن از روی مهی
در دل تاریک شب، خورشید انور داشتیم
هر کجا بزمی به پا میگشت از خوبان شهر
ما در آن بزم از حریفان جای برتر داشتیم
بر بساط عیش کوس پادشاهی میزدیم
چونکه ملک شادکامی را مسخر داشتیم
در شبستان ، راز با زیبا رخان سرو قد
در گلستان ، ناز بر سرو و صنوبر داشتیم
گاه با شعر و سرود و گاه با معشوق و می
تا نپنداری که جز این کار دیگر داشتیم
هرچه شعر و نکته و قول و غزل بد در کتاب
جمله را بهر نشاط بزم از بر داشتیم
جام بر کف، یار در بر، گوش بر قول و غزل
شوق در تن، ذوق در دل، شور در سر داشتیم
با چنین عشق و جوانی با چنین عیش و خوشی
کی خبر از کینه ی چرخ فسونگر داشتیم؟
او فسونهایی عجب میساخت وز ساده دلی
آن فسونهای عجب را جمله باور داشتیم
ما به خواب غفلت و بیدار چشم آسمان
در کمین خویش خصمی سخت منکر داشتیم
رفت بر باد آن بساط و شد پریشان جمع ما
تلخ شد عیشی که همچون شهد و شکر داشتیم
دل به طوفان بلا دادیم چون در زیر پای
ما شکسته کشتی بگسسته لنگر داشتیم
G
G
از جلگه نور و علف با چشمه ساران آمدی
ای ابر نوروزی من، لبریز باران آمدی
از عشق و ابریشم به من سوغات محمل بسته ای
با کاروانی یک قلم سبز و بهاران آمدی
نام خدا، زین آمدن این کوتلی این تهمتن
مثل نسیم رحمتی، بر کشتزاران آمدی
برگ و نواجادوگری، حال و هوا جادوگری
واه ای صنوبر قامتم آشوب دوران آمدی
در خواب های شکرین، فوار می دیدم تو را
گل داد تعبیری چنان، که آبشاران آمدی
-F
A
Kabi Kabi mere dil me
sdcsdc
sdc
sdcs
dcs
dc
jjjj
kkkk
-F
C
عمری دلم به ناوک نازش نشانه بود
جان دادنم برای رهت رایگانه بود
یکدم وصال یار و ندیدم به عمر خویش
با ان که آرزوی دلم جاودانه بود
رفتم که وام خویش بگیرم ز روی گل
افسوس که روی دلبر من در میانه بود
آن روزها چه شد كه غم يار داشتم
يادش بخيرباد چه زيبا زمانه بود
پرسيدم از كسي كه دلم را نديده يي
گفتا به گريه از پي شوخي روانه بود
-F
-F
دور از رخ ات صحرای درد است خانهء من
خورشيد من کجايی سرد است خانهء من
خورشيد من کجايی سرد است خانهء من
من درد مند عشقم درمان من تويی تو
من پای بند صدق ام پيمان من تويی تو
اميد من تويی تو ايمان من تويی تو
بی تو کنون صحرای سرد است خانهء من
خورشيد من کجايی سرد است خانهء من
خورشيد من کجايی سرد است خانهء من
ديدم ترا زشادی از آسمان گذشتم
جانان من که گشتی ديگر زجان گذشتم
آخر خودت گواهی من از جهان گذشتم
دور از رخ ات صحرای سرد است خانهء من
خورشيد من کجايی سرد است خانهء من
خورشيد من کجايی سرد است خانهء من
غير تو من به دنيا يار ديگر ندارم
غير از خيال عشقت فکری به سر ندارم
سر ميدهم و ليکن دست از تو بر ندارم
دور از رخ ات صحرای درد است خانهئ من خورشيد من کجايی سرد است خانهء من خورشيد من کجايی سرد است خانهء من
D
دل من ز تابناکی
به شراب ناب ماند
نکند سیاه و تاریک
که به آفتاب ماند
نه ز پای می نشیند
نه قرار می پذیرد
دل آتشین من که
به موج آب ماند
ز شبی سیاه چو نالم
که فروغ صبح رویت
به سپیدهً صحرگاه
و به مهتاب ماند
نه عجب حدر به عالم
اثری نماند از ما
که به آسمان نبینی
اثر از شهاب ماند
-F
-F
امروزبه دامان تو یک مشت غبارم
چون شاخه ای خشکیده درآغوش بهارم
ازمستی من شهرت میخانه خراب است
افتاده به چشمانی سیاهی سروکارم
باخاک سیاه قطره ای باران چی توان کرد
هرگز نگذاری چراغی به مزارم
-F
به بزم خموشان شكستم صدا را
اميد كه بداني غم بي حيا را
مرا كرده خاموش غم بيوفايي
تو نيكو بياموز, حديث وفا را
شدم در نگينت, مپيچان جبينت
دل نازنينت پسنديده ما را
-A
این نغمه سرا کیست بگو تا نسراید
بر این دل غمدیده دیگر غم نفزاید
نالنده و رنجور شـتابد ز ره من
در تیرگی شب سوی من ره بگشاید
این نغمه من بود که هرگز نسرودم
این مرغ رمیــــده به قفس باز نیاید
این نغمۀ من بود ز من گم شده دیریست
چشــــمم به رهش مانده مگر باز در آید
-F
شوخی پرواز من رنگ بهار ناز کیست؟
شوخی پرواز من رنگ بهار ناز کیست؟
چون پر طاووس خود را
چون پر طاووس خود را در چمن گم کرده ام
مرغ دل را هم از طوفان بلا گم کرده ام
من در این ویرانه منزل
من در این ویرانه منزل
گنج ها گم کرده ام
مرغ دل را هم از طوفان بلا گم کرده ام
از زبان دیگران درد دلم باید شنید
از زبان دیگران درد دلم باید شنید
کز ضعیفی ها چو نی راه
کز ضعیفی ها چو نی راه سخن گم کرده ام
مرغ دل را هم از طوفان بلا گم کرده ام
من در این ویرانه منزل
من در این ویرانه منزل
گنج ها گم کرده ام
مرغ دل را هم از طوفان بلا گم کرده ام
C
-B
C
D
E
F#
G
A
A#
B
C#-
D#-
عزیزم از تو من گپ ها شنیدم
چی گپ های تا و بالا شنیدم
نمیشه باورم اما شنیدم
خدا نخواسته باشه مرا نشناخته باشی
به همرای رقیبم ساخته باشی
مرا در دام غم انداخته باشی
بغیر از هوای تو یاد تو دلبرم
میل خواست ما چیست
بگو مهربان من جان من پیش تو
کم و کاست ما چیست
-F
از حال دلم خبر نداری
ای نور دو چشم دیده من
سویم تو چرا نظر نداری
رفتی و نگاه بما نکردی
درد دل ما دوا نکردی
ترسی تو هم از خدا نکردی
رحم به دو چشم ما نکردی
دایم دلم از غم تو خون است
بیماری دل ز حد فزون است
با هیچ زبان نمیتوان گفت
این غشق که نیست او این جنون است
-F
کس نشد پیدا که دربزمت مرا یاد آورد
مشت خاکم را مگر بردرگهت باد آورد
یک رفیق دست گیری در جهان پیدا نشد
تا بپای قصرشیرین نعش فرهاد آورد
مشت خاکم را مگر بردرگهت باد آورد
مگر باد آورد
کیست تا ازروی غمخواری درین دشت جنون
بهر دست وپای من زنجیرفولاد آورد
مشت خاکم را مگر بردرگهت باد آورد
مگر باد آورد
آرزوی مرغ دل زین شیوه حیرانم که چیست
تیر خون آلود خود را نزد صیاد آورد
-F
خلوتی كو كه خیالات تو آنجا ببرم
دیده بربندم و دل را به تماشا ببرم
قصه ام را به كدام آیینه فریاد كنم
شهر خود را به سر راه كی آباد كنم
v
بار این درد همان خوب كه تنها ببرم
جلوه شوخ بهارم كه ز رنگ افتاده
مشت امیدم و در سینه تنگ افتاده
آه اگر حسرت امروز به فردا ببرم
گوشه یی كو كه تسلیكده ی دل باشد
عاشقی را وطنی باشد و منزل باشد
كه به آن گوشه دل بی سر و بی پا ببرم
بهتر آنست كه برخیزم و بی هیچ صدا
دست تنهایی خود گیرم و تنها تنها
عشق را وسوسه انگیزم و خود را ببرم
-F
اي دل جهان به کام تو شد شد نشد نشد
دولت اگر غلام تو شد شد نشد نشد
اين دختر زمانه که هر دم به دامني ست
يکدم اگر به کام تو شد شد نشد نشد
اين سکه ي بزرگي و اقبال و سروري
يک روزهم به نام تو شد شد نشد نشد
چون کار روزگار به تقدير يا قضاست
تقدير بر مرام تو شد شد نشد نشد
روز ازل چو قسمت هر چيز کرده اند
عيشي اگر سهام تو شد شد نشد نشد
چون بايد عاقبت بنهي خانه را به غير
آباده کاخ و بام تو شد شد نشد نشد
زان مي که تر کنند دماغي به روز غم
يک قطره گر به جام تو شد شد نشد نشد
دامي به شاهراه مرادي بگستران
اين صيد اگر به دام تو شد شد نشد نشد
يک دم غنيمت است بنوشان و مي بنوش
صبح اميد شام تو شد شد نشد نشد
در درگه ملک چو غلامان بزي حکيم
بر حضرتش مقام تو شد شد نشد نشد
-F
شب است و باز دل من بهانه میگیرد
غمی غریب دلم را نشانه میگیرد
هوای دیدن تو ای تولد خورشید
تمام هستی من را شبانه میگیرد
بسیط خاطر من وقف یاد های تو باد
که از حضور تو چشمم ترانه میگیرد
فضای آبی بودن زنام تو لبریز
زتو درخت امیدم جوانه میگیرد
اسیر چشم تو هستم فضای بودن من!
بیا که بی تو دلم از زمانه میگیرد
-F
الا ای پیک گل رخسار کابل الا ای کابلی رفتار کابل سلام ما ببر هر صبحگاهی به دور افتادگان شهر کابل
دلم بسیار تنگ است مسافر دارم اخر مده آزارم آخر به همرایم به جنگ است مسافر دارم آخر مده آزارم آخر
دلم با غم تفاهم کرده ای دوست هوای شهر و مردم کرده ای دوست از آن روزی که تو آواره گشتی لبانم خنده را گم کره ای دوست
بیابان لاله زد صحرا چمن کرد زمین سبزینه های تر به تن کرد نسیم صبح در خون میکشد تن مگر آواره یی یاد وطن کرد
-F
G#
F
G
G#
A#
C-
C#-
-F
غزل چشم تو امشب همه جا میبارد
باز امشب به سرم لطف خدا میبارد
آسمان دلم از آبی عشق تو پر است
گل خورشید تو در آینه ها میبارد
باز در سوز من آهنگ نگاهت جاریست
از می عشق عجب بی سر و پا میبارد
-F
کاش چون پاییز بودم
کاش چون پاییز خاموش و ملال انگیز بودم
کاش چون پاییز خاموش و ملال انگیز بودم
کاش چون پاییز بودم
کاش چون پاییز خاموش و ملال انگیز بودم
کاش چون پاییز خاموش و ملال انگیز بودم
کاش چون پاییز بودم
برگهای آرزوهایم یکایک زرد میشد
زرد میشد، زرد میشد
سینه ام با آفتاب دیدگانت زرد میشد
زرد میشد، زرد میشد
سینه ام با آفتاب دیدگانت زرد میشد
زرد میشد، زرد میشد
کاش چون پاییز بودم
کاش چون پاییز خاموش و ملال انگیز بودم
کاش چون پاییز خاموش و ملال انگیز بودم
کاش چون پاییز بودم
ناگهان طوفان اندوهی به جانم چنگ میزد
چنگ میزد، چنگ میزد
اشکهایم همچو باران دامنم را رنگ می زد
رنگ می زد، رنگ می زد
اشکهایم همچو باران دامنم را رنگ می زد
رنگ می زد، رنگ می زد
کاش چون پاییز بودم
کاش چون پاییز خاموش و ملال انگیز بودم
کاش چون پاییز خاموش و ملال انگیز بودم
کاش چون پاییز بودم
-F
آمدی چون هدیه ای خدا چون روشنی ماه
در زندگی تنها، با تو هیچ غمی نیست مرا
بی تو ام آهنگ و آوازی بی صدا
هرگز ترا به کس نیمدهم ای عشق ای آشنا
من کاملم با مهر تو، تو هستی هدیه ای از خدا
جای روشنی آفتاب صبح روی ترا به بر کنم
جای الماس شب های تار با مشک زلف تو سحر کنم
جای ستاره های آسمان به چشم زیبای تو نظر کنم
هرگز ترا به کس نیمدهم ای عشق ای آشنا
من کاملم با مهر تو، تو هستی هدیه ای از خدا
تو استی هم غم و هم شادی ام
عشق تو قید و هم آزادی ام
میتراوی تو در نهان من
لبریز مهر تو عیان من
دوست دارم ترا بی همتا
هرگز نخواهم شوی از من جدا
آمدی چون هدیه ای خدا چون روشنی ماه
در زندگیی تنها، با تو هیچ غمی نیست مرا
بی تو ام آهنگ و آوازی بی صدا
هرگز ترا به کس نیمدهم ای عشق ای آشنا
من کاملم با مهر تو، تو هستی هدیه ای از خدا
C#
C
C#
D#
F
F#
G#
A#
C-
C#-
D#-
F-
اگر آهی کشم ، صحرا بسوزم
جهان را ، جمله سر تا پا ، بسوزم
بسوزم عالَمَت ، کارم نَسازی
چه فرمایی ، بسازم یا بسوزم
او خدا جان دلم تنگ است
دلم یارم از سنگ است
به کوه یار بنگر یک جهان دل
فتاده از زمین تا آسمان دل
سرت گردم به این کم التفاطی
چرا بسیار میخواهد تو را دل
او خدا جان دلم تنگ است
دلم یارم از سنگ است
نگارا کاسه چشمم سر آید
میان هر دو دیده جای پایت
از آن ترسم که غافل پا بمانی
نشیند خار مژگانم به پایت
او خدا جان دلم تنگ است
دلم یارم از سنگ است
دهانت قند و شکر میفروشد
لبانت لعل و جوهر میفروشد
به دوکانداری چشمت بنازم
که تیغ و تیر و خنجر میفروشد
او خدا جان دلم تنگ است
دلم یارم از سنگ است
سر سرگشته ام سامان ندارد
دل خون گشته ام درمان ندارد
به کافر مذهبی دل بسته دیرم
که در هر مذهبی ایمان ندارد
او خدا جان دلم تنگ است
دلم یارم از سنگ است
نه من کفر و نه ایمان می پرستم
محبت هر چه گفت آن می پرستم
غزالان را به یاد چشم مستت
بیابان در بیابان می پرستم
او خدا جان دلم تنگ است
دلم یارم از سنگ است
به گورستان گذر کردم صبایی
شنیدم ناله و افغان و آهی
شنیدم کلهای با خاک میگفت
که این دنیان نمی ارزه به کاهی
او خدا جان دلم تنگ است
دلم یارم از سنگ است
-F
به جفای تو من وفا کردم
دادی دشنام و من دعا کردم
به جفای تو من وفا کردم
دادی دشنام و من دعا کردم
هر چه فرموده یی به جاکردم
چی بگویم که من چیها کردم
تو ندانی خدا خو میدانه
تو ندانی خدا خو میدانه
به جفای تو من وفا کردم
خاک راهی تو تاج سر کردم
خاک راهی تو تاج سر کردم
کوچه ات را زگریه تر کردم
کعبه گفته تورا نظر کردم
چی بگویم که چه سپر کردم
تو ندانی خدا خو میدانه
تو ندانی خدا خو میدانه
به جفای تو من وفا کردم
من مریضم که نالشی دارم
همچو ماهی تپایشی دارم
در جگرم رنج و کایشی دارم
شب و روز ام ستایشی دارم
تو ندانی خدا خو میدانه
تو ندانی خدا خو میدانه
به جفای تو من وفا کردم
دادی دشنام و من دعا کردم
به جفای تو من وفا کردم
دادی دشنام و من دعا کردم
هر چه فرموده یی به جاکردم
چی بگویم که من چیها کردم
تو ندانی خدا خو میدانه
تو ندانی خدا خو میدانه
به جفای تو من وفا کردم
-F
داری خبر که از دل و جان می پرستمت
مانند بت پرست بتان می پرستمت
دنيا و دين من همه برباد دادۀ
باشی اگرچه دشمن جان می پرستمت
شد سالها که دامن نازت گرفته ام
در موسم بهار و خزان می پرستمت
جای پرستش تو مشخص نکرده ام
در کعبه و به دير مغان می پرستمت
-F
هر شب از سينه من تير بلا می گذرد
تو چه دانی که برين سينه چها می گذرد؟
دل، اگر سنگ بود طاقت آتش نبود
آنچه از غمزه او بر دل ما میگزره
عاشقان را همه عمر از پی نظاره تو
شب به زاری و سحرگه به دعا می گذرد
C
C
C#
E
F
G
G#
A#
C-
C#-
چرا چرا به بدی یاد میکنی نامم
چرا چرا به بدی یاد میکنی نامم
نه من مقمر و نی رند و نی می آشامم
نه من مقمر و نی رند و نی می آشامم
چرا چرا
چرا چرا به بدی یاد میکنی نامم
نه من مقمر و نی رند و نی می آشامم
نه من مقمر و نی رند و نی می آشامم
چرا چرا
گداز عشق كشيد از سرم هوا و هوس
گداز عشق كشيد از سرم هوا و هوس
هزار شکر نمایم که پخته شد خامم
هزار شکر نمایم که پخته شد خامم
نه من مقمر و نی رند و نی می آشامم
نه من مقمر و نی رند و نی می آشامم
چرا چرا
بشهر عشق سر چارسوی رسوایی
بشهر عشق سر چارسوی رسوایی
به رنگ رنگ محبت نمود لیلامم
به رنگ رنگ محبت نمود لیلامم
نه من مقمر و نی رند و نی می آشامم
نه من مقمر و نی رند و نی می آشامم
چرا چرا
چرا چرا به بدی یاد میکنی نامم
نه من مقمر و نی رند و نی می آشامم
نه من مقمر و نی رند و نی می آشامم
چرا چرا
-F
همسر سرو قدت نی در نيستان نشکند
ساغر عمرت ز گردشهای دوران نشکند
نسبت هر گل که با رخسار زيبايت رسد
تا قيامت رنگ آن گل در گلستان نشکند
لاله رويم را هوای سير گلشن در سر است
ای صبا هُشکن که آن زلف پريشان نشکند
از جفا و جورشان خيلی کمايی ديده ام
تا ابد بازار ناز نازنينان نشکند
گرمی بازار اين شيرين لبان از حد گذشت
رفته رفته قيمت لعل بدخشان نشکند
مختلف افتاده از بس رسم و اوضاع زمان
نيست منظور نظر هر کس که پيمان نشکند
کام دل حاصل نمودن از فلک آسان مگير
کی دهد حلوا به کس تا يک دو دندان نشکند
در ميان لای و گل خير است اگر نانم فتاد
بوتل تيلم درين شام غريبان نشکند
زين سر ره عشقری کی می رود جای دگر
تا سر خود زير پای خوبرويان نشکند
-F
غنیمت دان و می نوش در گلستان
که گل تا هفته دیگر نباشد
مغرور مشو که خوانی ورقی
زان روز حذر کن که ورق برگردد
دنیاست خوب نیا لیکن وفا ندارد
دارد چو بیوفایی یک آشنا ندارد
اهل دنیا عاشق جاهند از بیدانشی
آتش سوزان به چشمکودک نادان زر است
زین چمن برگ گلی نیست نگرداند رنگ
با خبر باش که امروز تو فردا دارد
می نوش زمین بسکه فرو برده شهان را
نادر بود آن گور که بهرام ندارد
هرچیز در شکستن اواز می برآرد
اما شکست دلها هرگز صدا ندارد
خون گریه میکند در و دیوار روزگار
آیا که کدامین دل نازک شکسته است
دل چو شیشهء من نازک است و میترسم
خدا کند به تو سنگین دل آشنا نشود
این حرف را به تکرار از هر کسی شنیدم
ظالم بروی دنیا ترس از خدا ندارد
دیدی که خون ناحق پروانه شمع را
فرصت چنان نداد که شب را سحر کند
فرش من بوریا و فرش توانگر قالین
شیر قالین دگر و شیر نیستان دگر است
-F
گریه مـیکنم بخـدا، گریـه میکنـم
گریه مـیکنم بخـدا، گریـه میکنـم
شب ها به یاد روی تو من گریه میــکنـم
شب ها به یاد روی تو من گریه میــکنـم
بر گل چو بنگرم به چمن ســرو ناز من
بر گل چو بنگرم به چمن ســرو ناز من
بر یاد رنگ و بوی تو من گـریه میکــنم
بر یاد رنگ و بوی تو من گـریه میکــنم
گریه مـیکنم بخـدا، گریـه میکنـم
شب ها به یاد روی تو من گریه میــکنـم
شب ها به یاد روی تو من گریه میــکنـم
شبها توئی به خواب خوش و تا به صبح دم
شبها توئی به خواب خوش و تا به صبح دم
دیوانه وار به کوی تو من گـریه میکنم
دیوانه وار به کوی تو من گـریه میکنم
گریه مـیکنم بخـدا، گریـه میکنـم
گریه مـیکنم بخـدا، گریـه میکنـم
شب ها به یاد روی تو من گریه میــکنـم
شب ها به یاد روی تو من گریه میــکنـم
-F
ای شاخ گل که در پی گل چيده بانی ام
اين نيست مزد رنج من و باغبانی ام
پروردم ات بناز که بنشينم ات بپای
آخرا چرا بخاک سيه می نشانی ام
با صد هزار زخم زبان زنده ام هنوز
گردون گمان نداشت به اين سخت جانی ام
ای ليلی عزيز که ثانی نديدمت
باز آ که در فراق تو مجنون ثانی ام
E
E
F
G
A
ترسم آزاد نسازد ز قفس صیادم
آنقدر تا که رهِ باغ رود از یادم
آتش از آه به کاشانه صیاد زنم
گر از این بند اسارت نکند آزادم
گرچه باشد غمِ عالم به دلم لاهوتی
هیچ کس در غمِ من نیست، از این دلشادم
-F
چه خواهی گفت روز حشر در پيش خدای من؟
جواب ناله ها و گريه هاي، های های من؟
اميد و آرزويم برده ای با خود که در دنيا
نماند آرزوی زنده بودن از برای من
از اين رسواترم خواهی، ميان خلق چو مستان
بنه زنجير رسوايی و بدنامی به پای من
زيادت رفته گر فصل خزان و برگ پاييزی؟
بياد آور رخ زرد و خزان برگهای من
-F
گر جهان کوجه شود کوچه هزاران کوچه
از پیت می آیم بیتو کی می پایم
ور جهان جاده شود جاده ای بس دورو دراز
مگشایم بال پرواز و برت می آیم
بیتو کی می پایم بیتو کی می پایم
دربدر خانه بخانه خم بخم کوچه بکوچه
من تو را می خوانم
خاک پایهای ترا بچمایم می مالم
زمانه بال مره بسته کرده
زندگی بیتو مرا خسته کرده
اگر نی پیش تو پرواز میکردم
عقده های دلم را باز میکردم
بیتو خورشید جهان بینور است
بیتو آرام دل از دل دور است
-F
نگه تا کی گریزان دارم از تو
گرفتارم چه پنهان دارم از تو
نگه تا کی گریزان دارم از تو
گرفتارم چه پنهان دارم از تو
نگه تا کی گریزان دارم از تو
گرفتارم چه پنهان دارم از تو
برون آی از دلم ترسم بسوزی
از این آتش که در جان دارم از تو
برون آی از دلم ترسم بسوزی
از این آتش که در جان دارم از تو
نگه تا کی گریزان دارم از تو
گرفتارم چه پنهان دارم از تو
نگه تا کی گریزان دارم از تو
گرفتارم چه پنهان دارم از تو
اگر چون شعله بی تابم عجب نیست
که اخگر در گریبان دارم از تو
اگر چون شعله بی تابم عجب نیست
که اخگر در گریبان دارم از تو
نگه تا کی گریزان دارم از تو
گرفتارم چه پنهان دارم از تو
نگه تا کی گریزان دارم از تو
گرفتارم چه پنهان دارم از تو
-F
دلم را عشق از هر سو گرفته
خیالم را گل خود رو گرفته
گهی دشتم گهی جنگل گهی رود
وجودم را سرا پا او گرفته
عاشق تنهایی شهرم
گریه ام دردم خرابم
در هوای نازنین ات
آتشم دودم کبابم
عزیزم سخت دلتنگم کجایی
سر پا حیله و جنگم کجایی
به همرای در و دیوار این خانه
مثال شیشه و سنگم کجایی
-F
برو كه سخت ويرانم, برو كه سخت بربادم
از آن روزهاي سبز عشق مزن زخمم مده يادم
برو كه بيش ازين در من مجال غم كشيدن نيست
شكفتن فصل ميخواهد, مرا بال پريدن نيست
من آتش خانه اي دردم, تو باد آورده عشقي
من آهنگ طرح غربت, تو جان پرورده عشقي
-F
لب پلوان تان فریادم آمد
به یادم روزگار شادم آمد
لب پلوان تان فریادم آمد
ده یادم روزگار شادم آمد
سبیل بانه جوانی با غم هایش
که عشق و عاشق ده یادم آمد
فرشته جان
دو چشم تو دو مصراع یک غزل است
فرشته جان فرشته جان
نگاه تو بی مثل است
فرشته جان فرشته جان
نگاه تو بی مثل است
جوانی نشه ای جام لبانت
بهاران بستر و گل سایه بانت
جوانی نشه ای جام لبانت
بهاران بستر و گل سایه بانت
به هر پیمانه میخواهی بنوشش
تمام خون عاشق نوش جانت
فرشته جان
دو چشم تو دو مصراع یک غزل است
فرشته جان فرشته جان
نگاه تو بی مثل است
فرشته جان فرشته جان
نگاه تو بی مثل است
دو چشمت چلچراغ شام عاشق
نگاهت بستر آرام عاشق
دو چشمت چلچراغ شام عاشق
نگاهت بستر آرام عاشق
سراپای وجود مهربانت
بهار آغاز بی انجام عاشق
فرشته جان
دو چشم تو دو مصراع یک غزل است
فرشته جان فرشته جان
نگاه تو بی مثل است
فرشته جان فرشته جان
نگاه تو بی مثل است
زمین خاره را گندم بکارم
ترا روز درو با خود بیارم
زمین خاره را گندم بکارم
ترا روز درو با خود بیارم
به مویت خوشه ای گندم ببندم
به پایت قوده ای گندم گذارم
فرشته جان فرشته جان
فرشته جان فرشته جان
فرشته جان فرشته جان
فرشته جان فرشته جان
فرشته جان فرشته جان
-F
بی گفتگو به کلبه ام ای آشنا بیا
بیگانه نیستی که بگویم بیا بیا
بیگانه نیستی که بگویم بیا بیا
يک مو زيان به شوکت حسنت نمی رسد
يک مو زيان به شوکت حسنت نمی رسد
روزی سوی شکسته دلی بی نوا بیا
روزی سوی شکسته دلی بی نوا بیا
بی گفتگو به کلبه ام ای آشنا بیا
بیگانه نیستی که بگویم بیا بیا
در زندگی نیامدی روزی به پرسشم
در زندگی نیامدی روزی به پرسشم
مُردم کنون به فاتحه ام بهر خدا بيا
مُردم کنون به فاتحه ام بهر خدا بيا
بی گفتگو به کلبه ام ای آشنا بیا
بیگانه نیستی که بگویم بیا بیا
بیگانه نیستی که بگویم بیا بیا
بی گفتگو به کلبه ام ای آشنا بیا