https://www.afghansonglyrics.com/Artist/Lyrics/179/Begzaro-Ta-Begeryam
Kategorie: ______________TOP
https://www.afghansonglyrics.com/Artist/Lyrics/303/Manande-Man-Fesorda-Dile
-G
به نخره قدم قدم شاه صنم
خرامان کرده می آیی
به عشوه رقم رقم شاه صنم
خرامان کرده می آیی
تو ای شوخ دلربا مرا ماندی به سودا
مرا ماندی به سودا
دلم شد قلم قلم شاه صنم
خرامان کرده می آیی
ز هجرت شدم خراب دلم خون شده کباب
دلم خون شده کباب
شکستی نازک دلم شاه صنم
خرامان کرده می آیی
الا ماه خوشنما مرا ماندی تو تنها
مرا ماندی تو تنها
بیا در برم شب شاه صنم
خرامان کرده می آیی
به نخره قدم قدم شاه صنم
خرامان کرده می آیی
-F
G
C
C
D#
F#
G
G#
A#
C-
D-
من در سرای تو شور دگر دارم از جام و پيمانه
هرکس مرا بيند گويد که باز آمد آن مست و ديوانه
من آنچه گويم در امانم، بيخبر از اين و آنم در سرای تو
من جز حديث آشنايی از کتاب دل نخوانم در کنار تو
تو که حال مرا می دانی، راز مرا می جويی
راز وفاداری را از دل من می پويی
دور از تو گشتم در ناتوانی چو تار مويی
من در سرای تو شور دگر دارم از جام و پيمانه
هرکس مرا بيند گويد که باز آمد آن مست و ديوانه
چو از توأم می دانم روز و شب در آتش غم
با من بگو رنج و
مهجوری که می کشم يارم، يارم
من در سرای تو شور دگر دارم از جام و پيمانه
هرکس مرا بيند گويد که باز آمد آن مست و ديوانه
-F
خواب از چشمانم ربودی
ای بی وفا! بی وفا
قلب مرا تو شکستی
خودخواه بدخو چرا؟
I
زندگی بی تو بر من حرام است
ديگر ای آرزوی جوانی
چشم من کور اگر بعد از اين من
جز تو گيرم کسی را نشانی
I
عشق من پايمال فسون شد
ای فسون هوسها کجايی؟
ديگر آخر کجا شد؟ کجا شد؟
دوستی، عاشقی، آشنايی
C
ساقی، جام شرابم بده
مره، مره، مره می بده
جام پياپی بده
مره، مره، مره می بده
با چنگ و با نی بده
امشب خرابم ساقی
پر تب و تابم ساقی
پر کن بدست خودت
جام شرابم ساقی
هستم هلاکت دلبر
عاشق پاکت دلبر
يک قطره آبم بده
از آب تاکت دلبر
مره، مره، مره می بده
با چنگ و با نی بده
G#
Daram Gelai az tu
Qorbanet shawan az ma naranji
Ze Man Dar Del Hawai Sad Taranast
Wjudam Por Ze Sheer Ashoqanast
Agar Goyam Agar Khamosh Banam
Tora Mekhahamo o Enha Bahanast
Zaban Daram Wale Khamosh Khamosh
Sokhan Daram Wale Begana Ba Gosh
Na Khanandam, Na porsandam, Na Joyand
Chi astam yade az khater faramosh
-F
بت نازنينم! مه مهربانم
چرا قهري از من، بلايت به جانم
ز درس محبت بجز نام جانان
به چيزي نگردد زبان در دهانم
عزيزم! چه كردم كه رنجيدي از من
بگو تا گناه خودم را بدانم
من آخر از اين شهر بايد گريزم
كه مردم به تنگ آمدند از فغانم
ز من عمر خواهي؟ بگو تا ببخشم
به من زهر بخشي؟ بده تا ستانم
فلك مات بود از توانايي من
كه اكنون چنين پيش تو ناتوانم
من آخر از اين شهر بايد گريزم
كه مردم به تنگ آمدند از فغانم
چه دستان كنم تا روم جاي ديگر
كه اين ملك پر شد از داستانم
-F
شبهاي ظلمانی، ميان طوفان ها
آواره قلب من در دشت و بيابانها
با صد ارمان ها
ابر ها سياه، بر رخ اختران
اشک از چشم من روان شد چو بارانها
با صد ارمان ها
شور تو در سر من، عشق تو در دل من
نقش تو جاودانی
شبهاي تار بی تو، ريزم سرشک غم
سرشک ارغوانی
شام فراق سر رسيد، صبح اميد تيره شد
به دل ستاره های شب، ز يأس و رنج خيره شد
آرزو خاک شد، چشم در انتظار، در اميد وصال
شرح جان سوز من بلند شد به آسمانها
با صد ارمان ها
ای خوش آن شبهای مهتاب که در کنار من بودی
يا به گلزار و بستان ها، در اختيار من بودی
گذشت آن زمانها، خزان شد آن بهار ها، به دل بماند داغ ها
آرزو خاک شد، چشم در انتظار، در اميد بهار،
زار شد پيکرم
اشک از چشم روان شد چو باران ها
با صد ارمان ها
-B
میده میده چشم وا کو
میده میده پا بمان
ای سرا پای تو زیبا
مثل دریا مثل باران
به دل نقش قدمهایت بگیروم
بلای قد بالایت بگیرم
بشینم پیش چشمای قشنگت
چو ایینه تماشایت بگیرم
به چشم من چی زیبا میخرامی
تو مثل موج دریا میخرامی
هوث میریزد از سر تا به پایت
به این نازی که هرجا میخرامی
-F
C-
امروزبه دامان تو یک مشت غبارم
چون شاخه ای خشکیده درآغوش بهارم
ازمستی من شهرت میخانه خراب است
افتاده به چشمانی سیاهی سروکارم
باخاک سیاه قطره ای باران چی توان کرد
هرگز نگذاری چراغی به مزارم
-F
زهجرانت عزيز من هميشه چشم تر دارم،
نه پيام تو ميآيد و نه از حالت خبر دارم
اگر مردم ز من پرسند چرا رنگت خزان گشته
جواب شان همين گويم که یار در سفر دارم
نمیدانم گناه ام چیست که رنجیده زمن یارم
بگو از من به دلدارم که در بندش گرفتارم
-F
خلوتی كو كه خیالات تو آنجا ببرم
دیده بربندم و دل را به تماشا ببرم
قصه ام را به كدام آیینه فریاد كنم
شهر خود را به سر راه كی آباد كنم
v
بار این درد همان خوب كه تنها ببرم
جلوه شوخ بهارم كه ز رنگ افتاده
مشت امیدم و در سینه تنگ افتاده
آه اگر حسرت امروز به فردا ببرم
گوشه یی كو كه تسلیكده ی دل باشد
عاشقی را وطنی باشد و منزل باشد
كه به آن گوشه دل بی سر و بی پا ببرم
بهتر آنست كه برخیزم و بی هیچ صدا
دست تنهایی خود گیرم و تنها تنها
عشق را وسوسه انگیزم و خود را ببرم
-F
من مست بهار حسنت
ای آهوی صحرای
چرا پیشم نمی آیی
من امشب بخود حیرانم
میدانم نمیدانم
دلبسته کجا آیا
حیران و پریشانم
من عشق تو دارم در سر
ای آهوی صحرای
چرا پیشم نمی آئی
می نوشی نمیکردم من
نوشیدم می حسنت
تومی نوش من کردی
بیشتر تودل آرای
من فکر تو دارم در سر
ای آهوی صحرای
چرا پیشم نمی آئی
-F
اين غم بی حيا مرا باز رها نمی کند
از من و ناله های من هيچ حيا نمی کند
گشته ز ناله نای من خوشتر از گلوی نی
ناله اثر نمی دهد نای نوا نمی کند
رفته و ميرود هنوز هر کی به هر کجا بود
تکيه به زندگی مکن عمر وفا نمی کند
گفت همنی آه ترا گريه ز چيست گفتمش گريه ز چيست گفتمش
آنچه که اشک می کند آب بقا نمی کند
-F
برگرد که ازکردت پشیمان میشی آخیر
مهتاج به عشقی منی حیران میشی آخیر
پشیمان میشی آخیر
از عشق بپرهیز
نگفتم به تو صد بار
با درد و غمش دستو گریبان میشی آخیر
پشیمان میشی آخیر
از دیده من ایستم آیی
هرجا روی بازیچه طفلان میشی آخیر
پشیمان میشی آخیر
پیمانی وفارا مشکن
رای خدانیست
چون ساسله مو پریشان میشی آخیر
پشیمان میشی آخیر
-F
لیلا، لیلا !
ماایم عاشق وشیدا
غم جهان بیان کند
دوچشم اشکریزتو
مکن بمان که لبنهم
به زلف مشکبیز تو
شکستی کشتی دلم
به بحراشک از چه رو
!مرابسوی توکشد، لبان بوسه خیزتو
تو خوشنما و دلبری
مثال ماه و مشتری
دل هزار سنگدل،. به عشوه ای تو میبری !
مکن که گریه میبرد جوانی او طراوتم
خیال کن که عشق من
مجاز بودو سرسری
-F
-F
دو زلفانت بود تار ربابم
چه میخواهی از این حال خرابم
تو که با ما سر یاری نداری
چرا هر نیمه شب آیی به خوابم
بتا در قصد آزارم چرایی
گلم گر نیستی خارم چرایی
تو که باری ز دوشم بر نداری
همیشه بار سر بارم چرایی
به سودای تو سودا میره از یاد
به دیدارت تمنا میره از یاد
به پیشت آنقدر دست پاچه میشم
که قانون تماشا میره از یاد
-F
مدتی شد
که ز دیدار تو ای جان دورم
خار خشکم که
ز باران بهاران دورم
جام بشکسته ام و از بوسهً ناکامم
گرد اندوه ام و از دامن جانان دورم
خضر راه من آواره شو ای عشق که من
میروم راه و ز پایان بیابان دورم
E
D
E
F
G#
A
B
C-
هر شب از سينه من تير بلا می گذرد
تو چه دانی که برين سينه چها می گذرد؟
دل، اگر سنگ بود طاقت آتش نبود
آنچه از غمزه او بر دل ما میگزره
عاشقان را همه عمر از پی نظاره تو
شب به زاری و سحرگه به دعا می گذرد
C
C
C#
E
F
G
G#
A#
C-
C#-
چشم قشنگت به جانم شرر زد
یاد لبان تو خاکم به سر زد
ای آرزوی دل زار من
ای روشنی شب تار من
تا ترا دیده ام نقش تو در دلم
کی خیال تو گردد جدا از برم
تو گل عشق من تو اميدی دلم
من به وصلی تو سوزم عزيزی دلم
-F
جانم ده قدت نیستم به بدت
ای دخترک وطن مه قربان جدت
جانم ده قدت نیستم به بدت
چیدم گل تر به یار چیدم گل تر
از لب لب جویبار چیدم گل تر
یکدسته نی یک سبد نی یک دامن نی
یک شاخه نی یک بهار چیدم گل تر
گل بچیدم برایت پرپرک شد نامدی
چشمای مه راه کشید خفتنک شد نامدی
دلبرک دو روزه دروغک هایت بسوزه
ای شوخ سر زلف تره آب کی داده ؟
چشم عسل مست تره خواب کی داده ؟
دم پشت خانیت سه باغچۀ انارست هی
باغبانت منم باغ تره آب کی داده ؟
دم خانه درآئی که مگم زود برآئی
دم خانه درآئی که مگم زود برآئی
نگار آمده قرار آمده
هییی که به صد سفر بهار آمده
بهار ملک ما جوره نداره
کس ازی سبز گل موره نداره
نبخشندم اگر باغ دو عالم
نداره این دلم غوره نداره
نگار آمده هییی قرار آمده
که پس از سفر نگار آمده
که پس از سفر
فرخار چه خوش است چه خوش هوائی داره جانم
آوای خنک چه سبزه زاری داره جانم
هر کس بره فرخار یاری بگیره
هرکس بره فرخار یاری بگیره
والا ره قسم عمری درازی داره جانیم
گفتمت ای دلربا یک شب که مهمانت کنم
دولت دیگر ندارم جانه قربانت کنم
یاری وفادار کجا میروی ؟
زپیشم ای یار چرا میروی ؟
در شب تاریک چراغت بودم
در شب مهتاب کجا میروی ؟
کف بزنید کف یار جوان میرقصد
کف بزنید کف پسته دهان میرقصد
محفل دوست داران جمع شده کل یاران
غزل خوانش کی باشه خود گروه باران
کف بزنید کف یار جوان میرقصد
کف بزنید کف پسته دهان میرفصد
کف بزنید کف پسته دهان میرقصد