Kategorie: _____________Dadra
شدهی مست چرا
پیاله بر دست چرا
تا به کی کشی کشی
جامهی پیوست چرا
مانند بسمل در خون تپیدن
جامهی عشقت دریدن
بیوفای تو چرا
رحم کن بهر خدا
در پی عشقت اواره گشتم
شهره و افسانه گشتم
بیوفای تو چرا
خود ستای تو چرا
-F
-F
https://www.afghansonglyrics.com/Artist/Lyrics/100/Shekayat-Daram
-F
-F
میده میده چشم وا کو
میده میده پا بمان
ای سرا پای تو زیبا
مثل دریا مثل باران
به دل نقش قدمهایت بگیروم
بلای قد بالایت بگیرم
بشینم پیش چشمای قشنگت
چو ایینه تماشایت بگیرم
به چشم من چی زیبا میخرامی
تو مثل موج دریا میخرامی
هوث میریزد از سر تا به پایت
به این نازی که هرجا میخرامی
-F
تو عمرِ دوبآره تو جانِ دوبآره
تووصل ِدوبآره توعشقِ دوبآره
تآ بودن دلهآ من بآتو هم آغاز
تآ شهر غزلهآ من بآتو بَ پروآز
تآ بودن من بودن تو بودن هستی
تودر دلم اَستی تو در دلم اَستی
تو شعر نجیبآنه ی یک شآعر عآشق
در عشق و محبت همه سنجیده و صادق
تو مثل سکوت شب آرآمش خآطر
تو غنچه ی احسآس تو همرنگ شقآیق
تو مثل سحر مثل طلوع مثل امیدی
فرخنده ترین لحظه دیدار نویدی
تو مثل طبیبی که بَ درمآن دل من
آن لحظه رسیدی که بآید میرسیدی
E
اين غم بی حيا مرا باز رها نمی کند
از من و ناله های من هيچ حيا نمی کند
گشته ز ناله نای من خوشتر از گلوی نی
ناله اثر نمی دهد نای نوا نمی کند
رفته و ميرود هنوز هر کی به هر کجا بود
تکيه به زندگی مکن عمر وفا نمی کند
گفت همنی آه ترا گريه ز چيست گفتمش گريه ز چيست گفتمش
آنچه که اشک می کند آب بقا نمی کند
-F
لیلا، لیلا !
ماایم عاشق وشیدا
غم جهان بیان کند
دوچشم اشکریزتو
مکن بمان که لبنهم
به زلف مشکبیز تو
شکستی کشتی دلم
به بحراشک از چه رو
!مرابسوی توکشد، لبان بوسه خیزتو
تو خوشنما و دلبری
مثال ماه و مشتری
دل هزار سنگدل،. به عشوه ای تو میبری !
مکن که گریه میبرد جوانی او طراوتم
خیال کن که عشق من
مجاز بودو سرسری
-F
به تار مویت زولانه شوم
به شمع رویت پروانه شوم
به هر ادایت دیوانه شوم
که نازنینی
چو آفتابی در شام و شبم
تو شعرنابی دایم به لبم
تو چون ربابی وقت طربم
تو چون ربابی
خروش عشق و دنیای منی
به نیمه شب ها رویایی منی
به هر کجایی پیدای منی
به هر کجایی
-F
باران شوم، تاببارم قطره قطره
سر روی ترا بوسه زنم
شمال شوم، تا وزم سوی دیارت
آبروی ترا بوسه زنم
ستاره آسمان است ریزه ریزه
مگر ابر سیاه از قبله خیزد
خداوندا مرا باران بسازی
سری ذلف های یارجانم بریزم
باران شوم، تاببارم قطره قطره
سر روی ترا بوسه زنم
شمال شوم، تا وزم سوی دیارت
آبروی ترا بوسه زنم
دو زلفانت بود تار ربابم
چه میخواهی از این حال خرابم
تو که با ما سر یاری نداری
چرا هر نیمه شب آیی به خوابم
باران شوم، تاببارم قطره قطره
سر روی ترا بوسه زنم
شمال شوم، تا وزم سوی دیارت
آبروی ترا بوسه زنم
ببر ای عاشق چشم آسمان ها
که چشمانم شده از غصه دریا
بریز یک ریز باران بهاری
که باز آیی غبار غم از این جا
باران شوم، تاببارم قطره قطره
سر روی ترا بوسه زنم
شمال شوم، تا وزم سوی دیارت
آبروی ترا بوسه زنم