http://www.virtualafghans.com/afghanlyrics/lyrics/farhad_darya/safar.asp
Kategorie: Kherwa
بت نازنينم! مه مهربانم
چرا قهري از من، بلايت به جانم
ز درس محبت بجز نام جانان
به چيزي نگردد زبان در دهانم
عزيزم! چه كردم كه رنجيدي از من
بگو تا گناه خودم را بدانم
من آخر از اين شهر بايد گريزم
كه مردم به تنگ آمدند از فغانم
ز من عمر خواهي؟ بگو تا ببخشم
به من زهر بخشي؟ بده تا ستانم
فلك مات بود از توانايي من
كه اكنون چنين پيش تو ناتوانم
من آخر از اين شهر بايد گريزم
كه مردم به تنگ آمدند از فغانم
چه دستان كنم تا روم جاي ديگر
كه اين ملك پر شد از داستانم
-F
شبهاي ظلمانی، ميان طوفان ها
آواره قلب من در دشت و بيابانها
با صد ارمان ها
ابر ها سياه، بر رخ اختران
اشک از چشم من روان شد چو بارانها
با صد ارمان ها
شور تو در سر من، عشق تو در دل من
نقش تو جاودانی
شبهاي تار بی تو، ريزم سرشک غم
سرشک ارغوانی
شام فراق سر رسيد، صبح اميد تيره شد
به دل ستاره های شب، ز يأس و رنج خيره شد
آرزو خاک شد، چشم در انتظار، در اميد وصال
شرح جان سوز من بلند شد به آسمانها
با صد ارمان ها
ای خوش آن شبهای مهتاب که در کنار من بودی
يا به گلزار و بستان ها، در اختيار من بودی
گذشت آن زمانها، خزان شد آن بهار ها، به دل بماند داغ ها
آرزو خاک شد، چشم در انتظار، در اميد بهار،
زار شد پيکرم
اشک از چشم روان شد چو باران ها
با صد ارمان ها
-B
-F
-F
Arami yee mani
Khosh kami yee mani
Dar ishq khod angezai
Bad nami yee mani
Rawshan kun shab hai mara
De kadahi roya yee mara
Saz kun az guitar ishq
Zam zamai
zam zamai fardai mara
Man shab o mahtab mani
Daftari sheri nab mani
Gar che be didi ashiqam
Ta ba Sahar
ta ba Sahar Dar khawb mani
-F
امروزبه دامان تو یک مشت غبارم
چون شاخه ای خشکیده درآغوش بهارم
ازمستی من شهرت میخانه خراب است
افتاده به چشمانی سیاهی سروکارم
باخاک سیاه قطره ای باران چی توان کرد
هرگز نگذاری چراغی به مزارم
-F
دلیچیده است در دل گوشم صدای تو
در سینه میتپد دل من از برای تو
عشق من و تو رنگ گرفت از زبان شعر
شعری به من سرودی و من هم برای تو
کاندم ز بخت و طالع خود میزدی سخن
بوسیدم از وفا گل من دست و پای تو
رفتی و ترک کرده ی ای بیوفا مرا
کاخر بگو گناه من است یا خطایی تو
-F
خلوتی كو كه خیالات تو آنجا ببرم
دیده بربندم و دل را به تماشا ببرم
قصه ام را به كدام آیینه فریاد كنم
شهر خود را به سر راه كی آباد كنم
v
بار این درد همان خوب كه تنها ببرم
جلوه شوخ بهارم كه ز رنگ افتاده
مشت امیدم و در سینه تنگ افتاده
آه اگر حسرت امروز به فردا ببرم
گوشه یی كو كه تسلیكده ی دل باشد
عاشقی را وطنی باشد و منزل باشد
كه به آن گوشه دل بی سر و بی پا ببرم
بهتر آنست كه برخیزم و بی هیچ صدا
دست تنهایی خود گیرم و تنها تنها
عشق را وسوسه انگیزم و خود را ببرم
-F
من مست بهار حسنت
ای آهوی صحرای
چرا پیشم نمی آیی
من امشب بخود حیرانم
میدانم نمیدانم
دلبسته کجا آیا
حیران و پریشانم
من عشق تو دارم در سر
ای آهوی صحرای
چرا پیشم نمی آئی
می نوشی نمیکردم من
نوشیدم می حسنت
تومی نوش من کردی
بیشتر تودل آرای
من فکر تو دارم در سر
ای آهوی صحرای
چرا پیشم نمی آئی
-F
شب است و باز دل من بهانه میگیرد
غمی غریب دلم را نشانه میگیرد
هوای دیدن تو ای تولد خورشید
تمام هستی من را شبانه میگیرد
بسیط خاطر من وقف یاد های تو باد
که از حضور تو چشمم ترانه میگیرد
فضای آبی بودن زنام تو لبریز
زتو درخت امیدم جوانه میگیرد
اسیر چشم تو هستم فضای بودن من!
بیا که بی تو دلم از زمانه میگیرد
-F
دو زلفانت بود تار ربابم
چه میخواهی از این حال خرابم
تو که با ما سر یاری نداری
چرا هر نیمه شب آیی به خوابم
بتا در قصد آزارم چرایی
گلم گر نیستی خارم چرایی
تو که باری ز دوشم بر نداری
همیشه بار سر بارم چرایی
به سودای تو سودا میره از یاد
به دیدارت تمنا میره از یاد
به پیشت آنقدر دست پاچه میشم
که قانون تماشا میره از یاد
-F
مدتی شد
که ز دیدار تو ای جان دورم
خار خشکم که
ز باران بهاران دورم
جام بشکسته ام و از بوسهً ناکامم
گرد اندوه ام و از دامن جانان دورم
خضر راه من آواره شو ای عشق که من
میروم راه و ز پایان بیابان دورم