لب پلوان تان فریادم آمد
به یادم روزگار شادم آمد
سبیل بانه جوانی با غم هایش
که عشق و عاشق ده یادم آمد
فرشته جان
دو چشم تو دو مصراع یک غزل است
فرشته جان فرشته جان
نگاه تو بی مثل است
جوانی نشه ای جام لبانت
بهاران بستر و گل سایه بانت
به هر پیمانه میخواهی بنوشش
تمام خون عاشق نوش جانت
دو چشمت چلچراغ شام عاشق
نگاهت بستر آرام عاشق
سراپای وجود مهربانت
بهار آغاز بی انجام عاشق
زمین خاره را گندم بکارم
ترا روز درو با خود بیارم
به مویت خوشه ای گندم ببندم
به پایت قوده ای گندم گذارم