Kategorie: Vilampath
از جلگه نور و علف با چشمه ساران آمدی
ای ابر نوروزی من، لبریز باران آمدی
از عشق و ابریشم به من سوغات محمل بسته ای
با کاروانی یک قلم سبز و بهاران آمدی
نام خدا، زین آمدن این کوتلی این تهمتن
مثل نسیم رحمتی، بر کشتزاران آمدی
برگ و نواجادوگری، حال و هوا جادوگری
واه ای صنوبر قامتم آشوب دوران آمدی
در خواب های شکرین، فوار می دیدم تو را
گل داد تعبیری چنان، که آبشاران آمدی
-F
عمری دلم به ناوک نازش نشانه بود
جان دادنم برای رهت رایگانه بود
یکدم وصال یار و ندیدم به عمر خویش
با ان که آرزوی دلم جاودانه بود
رفتم که وام خویش بگیرم ز روی گل
افسوس که روی دلبر من در میانه بود
آن روزها چه شد كه غم يار داشتم
يادش بخيرباد چه زيبا زمانه بود
پرسيدم از كسي كه دلم را نديده يي
گفتا به گريه از پي شوخي روانه بود
-F
-F
يک دل ميگه: برو ، برو
يک دلم ميگه: نرو ، نرو
طاقت نداره دلم بی تو
بی تو چی کنم
پيش عشق ای زيبا، زيبا
خيلي کوچک است دنيا، دنيا
با ياد تو ام هر جا، هر جا
ترکت نکنم
احوال زار دلم را ندانی
با تو چی گويم که بر آن نمايی
بی تو نتابد نه مهری، نه ماه
بر شام تارم
سلطان قلبم تو هستی، تو هستی
دروازه های دلم را شکستی
پيمان ياری تو با من ببستی
چشم انتظارم
از برگ گل کاغذ سازم
نامه يی شيرين بپردازم
بنويسم از عشقم، رازم
ای نو گل من
بعد از سلام، ای دلدارم!
اول خيلی دوستت ميدارم
دوم ديدنت عادت دارم
بر دشت و دمن
سلطان قلبم تو هستی، تو هستی
دروازه های دلم را شکستی
پيمان ياری تو با من ببستی
چشم انتظارم
-F
بتی دارم كه گرد گل
ز سنبل سایه بان دارد
بهار عارضش خطی
به خون ارغوان دارد
غبار خط بپوشانید
خورشید رخـــش یا رب
بقای جاودانش ده
كه حسن جــــاودان دارد
چو عاشق میشدم گفتم
كه بردم گوهر مقصود
ندانستم كه این دریا
چه موج خون فشــان دارد
C
امروزبه دامان تو یک مشت غبارم
چون شاخه ای خشکیده درآغوش بهارم
ازمستی من شهرت میخانه خراب است
افتاده به چشمانی سیاهی سروکارم
باخاک سیاه قطره ای باران چی توان کرد
هرگز نگذاری چراغی به مزارم
-F
-F
این نغمه سرا کیست بگو تا نسراید
بر این دل غمدیده دیگر غم نفزاید
نالنده و رنجور شـتابد ز ره من
در تیرگی شب سوی من ره بگشاید
این نغمه من بود که هرگز نسرودم
این مرغ رمیــــده به قفس باز نیاید
این نغمۀ من بود ز من گم شده دیریست
چشــــمم به رهش مانده مگر باز در آید
-F
درخت خاطراتم خشک و زرد است
غمی با جسم و جانم در نبرد است
ز مستی لبان سرخ لیلی...
دل مجنون من میخانه گرد است
طراتم
-F
کس نشد پیدا که دربزمت مرا یاد آورد
مشت خاکم را مگر بردرگهت باد آورد
یک رفیق دست گیری در جهان پیدا نشد
تا بپای قصرشیرین نعش فرهاد آورد
مشت خاکم را مگر بردرگهت باد آورد
مگر باد آورد
کیست تا ازروی غمخواری درین دشت جنون
بهر دست وپای من زنجیرفولاد آورد
مشت خاکم را مگر بردرگهت باد آورد
مگر باد آورد
آرزوی مرغ دل زین شیوه حیرانم که چیست
تیر خون آلود خود را نزد صیاد آورد
-F
دل آدم میشـه چشـم هـمـه دنیا ره بخانه
دل آدم میشـه راز هـمـه دلهـا ره بدانه
دل آدم میشـه باور بکنه زندگی ره
دل آدم میشـه از خود همه غـمها ره برانه
دل آدم چقدر خـواهش بیجا میکنه
دل آدم به خدا آدمـه رسـوا میکنه
چه میشـد چشـم آدم تر نمیشـد
گل لبخند او پرپر نمیشـد
چه میشـد آدمـا خـوشبخت بودن
دیگه ای درد وغـم باور نمیشـد
چه میشـد زندگی پر از صفا بود
دل آدم ازین غـمـهـا رهـا بود
چه میشـد با تمـام مـهـربانی
دیگه دنیا به کام آدمـا بود
C-
اي دل جهان به کام تو شد شد نشد نشد
دولت اگر غلام تو شد شد نشد نشد
اين دختر زمانه که هر دم به دامني ست
يکدم اگر به کام تو شد شد نشد نشد
اين سکه ي بزرگي و اقبال و سروري
يک روزهم به نام تو شد شد نشد نشد
چون کار روزگار به تقدير يا قضاست
تقدير بر مرام تو شد شد نشد نشد
روز ازل چو قسمت هر چيز کرده اند
عيشي اگر سهام تو شد شد نشد نشد
چون بايد عاقبت بنهي خانه را به غير
آباده کاخ و بام تو شد شد نشد نشد
زان مي که تر کنند دماغي به روز غم
يک قطره گر به جام تو شد شد نشد نشد
دامي به شاهراه مرادي بگستران
اين صيد اگر به دام تو شد شد نشد نشد
يک دم غنيمت است بنوشان و مي بنوش
صبح اميد شام تو شد شد نشد نشد
در درگه ملک چو غلامان بزي حکيم
بر حضرتش مقام تو شد شد نشد نشد
-F
دست از طلب ندارم تا کام من بر آيد يا جان رسد به جانان يا جان ز تن بر آيد
از حسرت دهانش آمد به تنگ جانم خود کام تنگ دستان کی زان دهن بر آيد
بگشای تُربتم را بعد از وفات بنگر کز آتش درونم دود از کفن بر آيد
-F
الا ای پیک گل رخسار کابل الا ای کابلی رفتار کابل سلام ما ببر هر صبحگاهی به دور افتادگان شهر کابل
دلم بسیار تنگ است مسافر دارم اخر مده آزارم آخر به همرایم به جنگ است مسافر دارم آخر مده آزارم آخر
دلم با غم تفاهم کرده ای دوست هوای شهر و مردم کرده ای دوست از آن روزی که تو آواره گشتی لبانم خنده را گم کره ای دوست
بیابان لاله زد صحرا چمن کرد زمین سبزینه های تر به تن کرد نسیم صبح در خون میکشد تن مگر آواره یی یاد وطن کرد
-F
G#
F
G
G#
A#
C-
C#-
-F
در خاطرم هوای تو استو تو نیستی
در کوچه انتظار تو استو تو نیستی
بیتو چی میکشد دل من از خدا بپورس
غمهای بیشمار تو استو تو نیستی
با هرکسی جفای تورا قصه میکنم
هرگوشه یادگار تو استو تو نیستی
C
C
D
D#
E
F
G
G#
A
B
C-
بی گفتگو به کلبه ام ای آشنا بیا
بیگانه نیستی که بگویم بیا بیا
بیگانه نیستی که بگویم بیا بیا
يک مو زيان به شوکت حسنت نمی رسد
يک مو زيان به شوکت حسنت نمی رسد
روزی سوی شکسته دلی بی نوا بیا
روزی سوی شکسته دلی بی نوا بیا
بی گفتگو به کلبه ام ای آشنا بیا
بیگانه نیستی که بگویم بیا بیا
در زندگی نیامدی روزی به پرسشم
در زندگی نیامدی روزی به پرسشم
مُردم کنون به فاتحه ام بهر خدا بيا
مُردم کنون به فاتحه ام بهر خدا بيا
بی گفتگو به کلبه ام ای آشنا بیا
بیگانه نیستی که بگویم بیا بیا
بیگانه نیستی که بگویم بیا بیا
بی گفتگو به کلبه ام ای آشنا بیا