Kategorie: Gedha
C
نسیمی کز بن آن کاکل آیو
مرا خوشتر ز بوی سنبل آیو
چو شو گیرم خیالت را در آغوش
سحر از بسترم بوی گل آیو
D
D
-F
-F
-F
-F
C
گاه در آغوش اين، گاه در آغوش آن
دل شده از دست من، تنگ به بر ديگران
تو به بر ديگری، کور شوم ، کور به
از تو و بزم تو گر، دور شوم دور به
با همه اينها به من،
لاف وفا ميزنی
وای که ای بيوفا،
باز تو مال منی
اشک به چشمم نشست،
دوش چو بر خواستی
رقص کنان با رقيب،
جان مرا کاستی
C
ز شادیها گریزم
در پناه نامرادیها
به جای راحت از گردون
بلا خواهم تو را خواهم
نمیدانم چو گل خندم
چو گل خندم ز بیدردی
دلی چون لاله با داغ
محبت آشنا خواهم
ز شادیها گریزم
در پناه نامرادیها
به جای راحت از گردون
بلا خواهم تو را خواهم
F
C
تو عمرِ دوبآره تو جانِ دوبآره
تووصل ِدوبآره توعشقِ دوبآره
تآ بودن دلهآ من بآتو هم آغاز
تآ شهر غزلهآ من بآتو بَ پروآز
تآ بودن من بودن تو بودن هستی
تودر دلم اَستی تو در دلم اَستی
تو شعر نجیبآنه ی یک شآعر عآشق
در عشق و محبت همه سنجیده و صادق
تو مثل سکوت شب آرآمش خآطر
تو غنچه ی احسآس تو همرنگ شقآیق
تو مثل سحر مثل طلوع مثل امیدی
فرخنده ترین لحظه دیدار نویدی
تو مثل طبیبی که بَ درمآن دل من
آن لحظه رسیدی که بآید میرسیدی
E
D#
-F
از تو من میخواهم تا که یارم باشی
تا بقا یار من در کنارم باشی
تو بیا تا با هم درد علفت بازیم
همه ای دنیا را شهر فرحت سازیم
بی تو دنیای من رنگ غم میگیرد
بی تو قلب عاشق جا به جا میمیرد
-F
ياد روزگار شيرين، خاطرات عشق ديرين
ياد بوسه های گرمت، آن لبان نمکين
سرم در آغوش گرمت، لبم بر لبان نرمت
در سکوت نيمه شب ها، به اميد و آرزو ها
گفتی چو بهار آيد، گل و سنبل باز آيد
بار ديگر تو ز من خواه، عشق ديرين خود را
-F
دل خریدار تو باشد
من خریدار تو ام
مبتلای دل اسیر دل گرفتار دلم
در سر شمشیر مژگا در دم تیر نگاه
میروم با دل عجب یار وفادار دلم
گاه لیلی گاه مجنون گاه
-F
به بزم خموشان شكستم صدا را
اميد كه بداني غم بي حيا را
مرا كرده خاموش غم بيوفايي
تو نيكو بياموز, حديث وفا را
شدم در نگينت, مپيچان جبينت
دل نازنينت پسنديده ما را
-A
زهجرانت عزيز من هميشه چشم تر دارم،
نه پيام تو ميآيد و نه از حالت خبر دارم
اگر مردم ز من پرسند چرا رنگت خزان گشته
جواب شان همين گويم که یار در سفر دارم
نمیدانم گناه ام چیست که رنجیده زمن یارم
بگو از من به دلدارم که در بندش گرفتارم
-F
گله گذاری کنم یا جان سپاری کنم
خون دل از دو دیده به گریه جاری کنم
آخر بگو گناهم چی بود
میگذرد هر چی بود و نبود
شنو درد دل ناکامم ای دوست
بدانی درد بی درمانم ای دوست
چی کنم زنده باشم تو نباشی
که من آغاز نا فرجامم ای دوست
حالی خرابم ببین چشمی پر آبم ببین
چیست گناهم ظالم سینه کبابم ببین
آخر بگو گناهم چی بود
میگذرد هر چی بود و نبود
درخت بی بهارم بی تو ای دوست
غمین و بیقرارم بی تو ای دوست
میان کوچه های سرد هجران
غریب روزگارم بی تو ای دوست
پناهی دلم تویی صدای دلم تویی
بعد از خدای یکتا خدای دلم تویی
آخر بگو گناهم چی بود
میگذرد هر چی بود و نبود
-F
لبهای سردم جان گرفت از ساغرِ لبهای تو
دیوانگی دارد دِلم از عشق و از سودای تو
دانم نگاهی مست تو آتش به ساغر میزند
در آسمان عشق تو مرغ دلم پر میزند
میلرزه آخر اسمان تا رخ کشید از نقاب
شبهای خاطر شد سفید ای افتاب ای افتاب
D
-F
نسیم عاشق پرورد جلگه های یار
نور خدایی یار یار، نور خدایی
هزار و یک شب رفته که در نقاب گل
نمینمایی یار یار، نمینمایی
تو اول راهی تو تمام راهی
پناهی مایی نی نی جهان پناهی
لباس پاک آبی ترانهء نه آبی
چی خوش لقایی یار یار چی خوش لقایی
الهی ای یار جانت نبینه آزار
وجود نازک یکدم نگرده بیمار
دل از تو تازه دلبر، تنم ز تو آباد
امید مایی یار یار امید مایی
-F
من بی مایه که باشم که خریدار تو باشم
حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم
خویشتن بر تو نبندم که من از خود نپسندم
که تو هرگز گل من باشی و من خار تو باشم
من چه شایسته آنم که تو را خوانم و دانم
مگرم هم تو ببخشی که سزاوار تو باشم
-F
وقتی هوایت با دیگران است
با من نگاهت نامعربان است
وقتی دل تو با دیگران است نا مهربان است
گفتنی ها در اینه های چشمت اعیان است
بیا که بیکسو بیمارم ای گل
مبادا بیتو جان بسپارم ای گل
بشین پیشم که از درد جدای
برایت گفتنی ها دارم ای گل
مرا کشته نهانی دیدنایت
نهانی دیدن و خندیدنایت
دگر در کاکگی عیبی نداری
الله کم کرده گپ نشنیدنایت
C
C
E
F
G
A
A#
B
C-
D-
E-
پس از این زاری نکن هوس یاری مکن تو ای ناکام دل دیوانه دل دیوانه به مزار سینه ام با غم دیرینه ام بخواب آرام دل دیوانه دل دیوانه چه بگویم با من ای دل چه ها کردی تو مرا با عشق او آشنا کردی پس از این زاری نکن هوس یاری مکن تو ای ناکام دل دیوانه دل دیوانه
با تو رفتم بی تو باز آمدم از سر کوی او دل دیوانه پنهان کردم در خاکستر غم آن همه آرزو دل دیوانه چه بگویم با من ای دل چه ها کردی تو مرا با عشق او آشنا کردی پس از این زاری نکن هوس یاری مکن تو ای ناکام دل دیوانه دل دیوانه-F
سیمین بری گل پیکری آری
از ماه و گل زیباتری آری
همچون پری افسونگری آری
دیوانهٔ رویت منم
چه خواهی دگر ازمن
سرگشتهٔ کویت منم
نداری خبر از من
هرشب که مه درآسمان
گردد عیان دامن کشان
گویم به او راز نهان
که با من چهها کردی
به جانم جفا کردی (۲)
هم جان و هم جانانهای اما
در دلبری افسانهای اما
اما ز من بیگانهای اما
آزردهام خواهی چرا
تو ای نو گل زیبا
افسردهام خواهی چرا
تو ای آفت دلها
عاشق کشی شوخی فسون کاری
C
C
E
F
G
G#
A#
C-
دلیچیده است در دل گوشم صدای تو
در سینه میتپد دل من از برای تو
عشق من و تو رنگ گرفت از زبان شعر
شعری به من سرودی و من هم برای تو
کاندم ز بخت و طالع خود میزدی سخن
بوسیدم از وفا گل من دست و پای تو
رفتی و ترک کرده ی ای بیوفا مرا
کاخر بگو گناه من است یا خطایی تو
-F
خلوتی كو كه خیالات تو آنجا ببرم
دیده بربندم و دل را به تماشا ببرم
قصه ام را به كدام آیینه فریاد كنم
شهر خود را به سر راه كی آباد كنم
v
بار این درد همان خوب كه تنها ببرم
جلوه شوخ بهارم كه ز رنگ افتاده
مشت امیدم و در سینه تنگ افتاده
آه اگر حسرت امروز به فردا ببرم
گوشه یی كو كه تسلیكده ی دل باشد
عاشقی را وطنی باشد و منزل باشد
كه به آن گوشه دل بی سر و بی پا ببرم
بهتر آنست كه برخیزم و بی هیچ صدا
دست تنهایی خود گیرم و تنها تنها
عشق را وسوسه انگیزم و خود را ببرم
-F
آخر به پای عشق تو دل پیر میشود هر چند طفل اشک زمینگیر میشود
تار نگه به سوزن مژگان چو میکشم هر بخیه یی به دل بزن چیر میشود
نقشی بزن بر آیینه ای دل همین دمم فردا مگو که سایه ای تصویر میشود
-F
برگرد که ازکردت پشیمان میشی آخیر
مهتاج به عشقی منی حیران میشی آخیر
پشیمان میشی آخیر
از عشق بپرهیز
نگفتم به تو صد بار
با درد و غمش دستو گریبان میشی آخیر
پشیمان میشی آخیر
از دیده من ایستم آیی
هرجا روی بازیچه طفلان میشی آخیر
پشیمان میشی آخیر
پیمانی وفارا مشکن
رای خدانیست
چون ساسله مو پریشان میشی آخیر
پشیمان میشی آخیر
-F
-F
باد بهار آمد و آورد بوی تو
شد تازه باز در دل من آرزوی تو
چون غنچه ای که باز شود در سپیده دم
گردد شکفته این دل خونین به روی تو
تا پاکتر به روی تو افتد نگاه من
خود را به اشک شوید و آید به سوی تو
دانی چه شد نصیب من از نو بهار عشق؟
گلهای حسرتی که فشاندم به کوی تو
در آرزوی آنکه چو گل در برت کشم
هر صبح چون نسیم دویدم به کوی تو
ای دل عزیز دار که داروی زندگی است
آن می که دست عشق کند در سبوی تو
-F
آمد نفس صبح و سلامت نرسانيد
بوی تو بياورد و پيامت نرسانيد
يا تو به دم صبح سلامی نسپردی
يا صبحدم از رشک سلامت نرسانيد
من نامه نوشتم به کبوتر بسپردم
چه سود که بختم سوی بامت نرسانيد
بر باد سپردم دل و جان تا به تو آرد
زين هر دو ندانم که کدامش نرسانيد
C
-A#
C
C#
D#
F
G
G#
A#
C-
C#-
اگر شراب دهد پیر می فروش مرا
درین بهار نبینی دیگر به هوش مرا
تو ای حریف مپندار آنقدر خامم
به هفت دیگ خود افلاک داده جوش مرا
گلم به صحن چمن جلوۀ دگر دارم
چه می برید به دوکان گلفروش مرا
چه خوش ترانه ای سر کرده ام درین گلشن
خدا کند که نسازد فلک خموش مرا