دل من ز تابناکی
به شراب ناب ماند
نکند سیاه و تاریک
که به آفتاب ماند
نه ز پای می نشیند
نه قرار می پذیرد
دل آتشین من که
به موج آب ماند
ز شبی سیاه چو نالم
که فروغ صبح رویت
به سپیدهً صحرگاه
و به مهتاب ماند
نه عجب حدر به عالم
اثری نماند از ما
که به آسمان نبینی
اثر از شهاب ماند